قبل نوشت :
یک - از این تاخیر های طولانی عذر می خواهم .
دو - گفتم حالا که دستمان به نوشتن نمی رود به کپی ، پیست (!) که می رود . ( ضمنا رفقا اگر کسی معنی باحالی برای کپی پیست سراغ دارد بگوید .)
سه - التماس دعا ...
مناجات خودمانی رسول ترک ...
کلمات کلیدی:
بسم رب الشهدا ...
برای برادر عزیزمان و استاد عزیزمان ...
برای مصطفی ...
برای او که رفت ...
با منطق رفت ...
با علم رفت ...
برای او که در راه عشق رفت ...
و رفت ...
و یا لیتنی کنت معکم و افوز معکم فوزا عظیما ...
ما را چه توان است که برای امثال شما بنویسیم ...
ما را چه آبرو که برای شما بنویسیم ...
توان ما در حسرت مان ، در اشک مان و در آهِ مان خلاصه می شود ، نه در عمل مان ...
و امّا برای بیرونیان ...
برای آنان که گمان برده اند اسلام بچه بازی است ...
آنان که گمان برده اند دین خدا مانند خانه هایشان سُست است ...
و غافلند از این که نهضت ما ، نهضت اسلام ، به خون زنده است ...
کلمات کلیدی:
خیلی وقت پیش بود که داستان کوتاهی را مطالعه کردم . در مورد پدری که می خواست به پسر بازی گوش و بی ادبش تلنگری بزند .
احتمالا شما هم آن داستان را خوانده اید ، ولی یک باز گشت به عقب ، گاهی خیلی چیز ها را عوض می کند . بروید یک بار دیگر آن را بخوانید .
ای کاش در همه لحظات عمرمان حواسمان به این نکته هم بود ، که اگر کسی از دست ما ناراحت شود ، مانند میخی آهنی است که در دیوار چوبی فرو رفته . و ای کاش حواسمان بود که در آوردن این میخ ها بسیار سخت تر است از فرو کردن شان . و در نهایت حتی اگر این میخ ها را هم در بیاوریم ، پر کردن سوراخ های باقی مانده ، کاری است بسیار سخت و گاهی هم غیر ممکن .
و البته بدانیم که وقتی خودمان هم از دیگری ناراحت می شویم ، میخی است که در روح مان فرو رفته است . روح ما ، آیا ارزش این سوراخ ها را دارد ...؟
بعد نوشت : خوانندگان محترم به جنبه های ادبی و هنری نوشته های سطح پایین ما ایراد نگیرند ...
به بزرگی خودشان ببخشند ...
التماس دعا ...
کلمات کلیدی:
در باره نه دی ، سخن بسیار گفته اند و شنیده ایم . امّا آیا تا به حال پیش خودمان و در ذهن خودمان در باره اش اندیشیده ایم؟
که چرا این روز به به روزی تبدیل شد ثبت شده در تاریخ ؟ آن هم تاریخ پر از حادثه ی کشوری چون ایران .
اندیشیده ایم چرا این روز را با روزی مثل نوزدهم دی ، بیست و دوم بهمن و امثال آن مقایسه می کنند ؟ مگر چه دارد این نه دی ؟
می دانیم ، اکثر حوادث عظیم تاریخی را ملت ها ( و بهتر ، امت ها ) می سازند . البته تاثیر رهبری افراد شایسته را هم باید در نظر گرفت ، اما اکثر این حوادث تاریخی با عظم راسخ ملت ها رقم خورده است و اراده آن ها در دفاع از آنچه به آن معتقد اند .
نهم دی ماه از چند جهت قابل بررسی است . دو جهت را این جا ذکر می کنیم ...
- اول از این جهت که حرکتی است خود جوش . حرکت خود جوش مردمی در تایید یک عقیده و یک مساله یا رد یک عقیده و مساله خیلی موثر است . یعنی تقریبا تکلیف مسببین آن مساله و تولید کنندگان آن عقیده را مشخص می کند . مشخص می کند که مردم این عقیده را قبول دارند یا نه ، آن ایده پرداز ( یا ...) باید برود جای دیگری بساطش را پهن کند .
این که در روز نهم دی ماه میلیون ها نفر از عده ی خاصی و طرز تفکرشان و نگاه شان برائت می جویند ، در عین حالی که حمایت جدی خودشان را از نظام حکومتی خاصی و عقیده سیاسی خاصی اعلام می کنند ، معنی دارد . عده ای را نا امید می کند و عده ای دیگر را در راه شان ثابت قدم .
مردم با این حرکت می گویند ما بر عقیده خودمان ایستاده ایم حتی اگر سی ساله باشد . عقیده ای که حق است ، حق است و سن و سال ندارد ...
البته ، برخی می گویند این حرکت ها خود جوش نبود که ! این برخی ها بهتر است کمی فکر کنند ، اگر نظامی و حکومتی میان مردمش این قدر قدرت دارد که ، دو روزه می تواند میلیون ها نفر را جمع کند در دفاع از خودش ، خیلی نظام خاصی است . این عده می خواهند بگویند نظام حکومتی ایران نظام دروغ گویی است . این حرکت مردمی ، خود جوش نبوده است ... اما نمی دانند که با این حرفشان ، عملا در حال تخریب خود و جبهه خود هستند .
- دوم این که پس از این اتفاق ما دو نوع برخورد با آن را شاهد هستیم .
آ. برخوردی از طرف آن هایی که از ایشان اعلام برائت شده است .
ب. برخوردرسانه های خارجی با این حرکت .
پس از آن روز خدا ( یوم الله نه دی ) هیچ خبری از فتنه گران نشد ! فتنه گرانی که تا قبل از نه دی هر روز یک بیانیه می دهند . هر کدام از ایشان ، شب نامه پخش می کند ، از طرف داران شان در خواست تجمع می کنند و... اما نه دی که می گذرد همه دکان های شان تعطیل می شود . البته بیانیه ها یی هم می دهند و سخن هایی هم می رانند . امّا دیگر خریدار ندارند تا این که پس از اندکی ...
خوب این نشانه چیست ؟ نشانه نا امیدی از ملت . البته ما غیر از متوجه نمی شویم . شما را نمی دانم .
برخورد رسانه های خارجی هم که همچون همیشه معجونی است از طنز های مختلف رسانه ای . یکی از ایشان می گوید تصاویر پخش شده آرشیوی است ، یکی می گوید فتوشاپی است ، دیگری می گوید مجسمه (حکیم ) فردوسی کجاست ؟ و ...
این ها را که کنار بگذاریم تحلیل های ناگزیر شبکه های خبری خارجی در جای خودش موید(!) دیگری است بر ادعای مان .
نه دی را که دوباره بررسی می کنید ، شعار ها ، تابلو ها ، دست نوشته ها ، پرچم ها و ... را که می بینید ، متوجه یک پیوند عمیق می شوید . پیوندی که با سیاسی بازی های مسخره سیاست زدگان و قدرت طلبان هرگز گسسته نمی شود . پیوندی عمیق بین دین ، امت و امامت ...
مردم این ملک عزیز آن گاه که توهین های عده ای کج دهان را به دین شان ، نائب امام زمانشان و در نهایت و در روز عاشورا به امام عزیز تر از جانشان می بینند ، همه ی انزجار تاریخ را فریاد می زنند و در این روز فاتحه همه ی فتنه را می خوانند.
و چه خوش گفت ، آن که گفت :
« و لا یحمل هذا العلم ، الّا اهل البصر و الصّبر »
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم .
پیش نوشت 1: آدم که همه اش نباید ننویسد ! گاهی هم باید بنویسد . این از دلیل نوشتن مان !
پیش نوشت 2: خیلی این نگاشته ها مان را جدی نگیرید ، شاید اصلا برای خالی کردن خودمان باشد . ( خالی کردن خودمان نسبت به اوضاع و احوال پیش آمده برایمان ...)
نگاه اول : اول سال ، هنگامی که مقام معظم رهبری ( امام خامنه ای ) گفتند امسال سال جهاد اقتصادی باشد ، همه چیز را می شد تصور کرد ، غیر از دو پدیده شگرف اقتصادی. یکی شدت گرفتن ( و به نوعی به نقطه جوش رسیدن ) تحولات اقتصادی غرب و دیگری اختلاس سه هزار ملیارد تومانی .
نگاه دوم : در باره بحران غرب ، باید کمی در تاریخ ایالات متحده و کلا نظام سرمایه داری به عقب برگشت ، اعتصابات و بحران های مالی را که 5 سال یکبار (!) در نظام اقتصادی سرمایه داری رخ می دهند را بررسی کرد و بعد به تماشای این آشفته بازار نوین اقتصادی پرداخت . تازه آن هم تماشا ، که تحلیل چنین واقعه ای که تقریبا می خواهد با فروپاشی شوروی ( البته از جهاتی ) مقابله کند نگاه دقیق تر و وقت بیشتری میخواهد .
بنده که شخصا بر آن نیستم که به تحلیل یا توصیف نظام سرمایه داری و آنچه در حال وقوع است بپردازم . ( البته حداقل الان ) اما اندکی از مشاهدات خود را در در این سراچه به جا می گذارم ، شاید بعد تر ها به دردم بخورد .بعد تر هایی که خواستم شدت ضعف (فعلی ) خود را در مشاهده و تحلیل سیاسی و اقتصادی و ... به خود متذکر شوم .
تا به امروز مردم جهان غرب بار ها به سیاست های اقتصادی نظام حاکم بر جامعه خود اعتراض کرده و به خیابان هم ریخته بودند . یا آب جوش به شان داده بودند ، یا حقوقشان را زیاد کرده بودند . اما این بار نه آب جوش و اضافه حقوق در کار است و نه بازگشتی به خانه ( ظاهرا ) .این بار باتومِ (!) ساندیس خورانِ (!) نظام سرمایه داری است و فریاد «الشعب یرید اسقاط وال استریت (!) » یعنی اوضاع جدی تر است از قبل تر ها . این بار نه فقط یک طیف جامعه ، که ( به قول خودشان ) نود و نه درصد جامعه غرب در صدد در آمدن جلوی یک درصد است . البته یک درصدی که همه پول در اختیارش است . فعلا که خبری از اظهار نظر های دکتری سران قدرت مند غرب نیست . ( البته قدرت مند را منظورمان قدرت مند در اظهار نظر بود . ) در این آشفته بازار اقتصادی ، چه کار به کار ایران دارند ؟ این خودش یک تحلیل می طلبد ، آن هم از نوع دکتری ! در سطح ما جوجه وارد (!) ها نیست .
نگاه سوم : اما از این چند جانبه وارد شدن امریکا ( و البته متحدان پنهانش ) معلوم است که این هم برگ برنده ایست که مانده بود است تا الان . اهرم های مختلف فشار سیاسی علیه ایران و تهدید نظامی آن هم با اعلام آمادگی اسرائیل و بهانه داشتن عربستان سعودی برای این کار به علاوه ترجیح این حمله برای کشور های عربی حوزه خلیج ( همیشه ) فارس و ... همه و همه دست به دست هم داده اند تا ایران را در این بازی ساسی زمین بزنند و البته شکست بدهند .
کشور های عربی آن هایی که در گیر انقلاب اند ، که هیچ .( بحرین را نیرو های عربستان اداره می کنند !) اما آن هایی که بیم انقلاب در کشورشان می رود ، شاید به خاطر احساس خطر از اثر گذاری های ایران بر روی مردم شان ، حمله به ایران باب میلشان باشد . در باره عربستان هم ... هیچ! ننویسیم بهتر است از این که بخواهیم دوباره بگوییم این سگ پیر و (بیشتر ) اطرفیانش همه کینه به دل اند از آن ایام غدیر و برای این هم که شده می خواهند تلافی کنند ...اما ...
نگاه سه و نیم اُم : خلاصه این که (ریس جمهور ) امریکا به جای این که بخواهد کمی هم که شده در باره شلم شوربای اقتصادی و احتمال سقوط ساختمان بورس اش نظر بدهد و اعلام موضع بکند نشسته است و دنبال قاتل سفیر عربستان در آمریکا می گردد که از قضا ایرانی از آب در می آید ! آن هم با پشتیبانی و حمایت و برنامه ریزی گروهی کینه توز به نام « سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی » . حالا برنامه چیست ؟ برای دفاع از حقوق مظلومان جهان و پدید آورندگان مستضعف نظم نوین جهانی (!) باید برنامه ای ریخت برای «ترور» فرمانده بی رحم سپاه قدس ایران ! البته همه جهان مستحضرند که این ترور ، یک ترور مصلحتی است و برای سلامتی و امنیت سران بی پناه صهیونیسم جهانی و منافع انسانی ایالات متحده و رژیم خوش نیت صهیونستی لازم است . از این روست که این دوستان به شدت در صدد اند هر چه سریعتر به این مهم نایل آمده و در همین راستا ، سعی می کنند طرح محکومیت کشور خون خوار جمهوری اسلامی ایران ، به هر نحو که شده به شورای حکام ، شورای امنیت ، شورای حقوق بشر سازمان ملل و ... رسیده و به مهر تصویب این مجامع مزین گردد !
کمی هم از زبان آن طرفی ها باید سخن گفت دیگر ... نمی شود که هی یک طرفه به غازی (!) رفت .
نگاه چهارم : چندی پیش ، به مناسبت حضور یکی از سخنرانان معروف ( در فضا های دانشجویی ) در دانشگاهمان به دنبال کلیپی در باره حوادث اخیر در آمریکا بودیم که برخوردیم به کلیپی در سایت رجا که بعد تر در فارس هم دیدم اش . و بعد تر هم کامل تر اش را در تلویزیون و در میانِ برنامه های دیروز امروز فردا ( در باره وال استریت ). اصلا این که این کلیپ را کجا دیده ام که مهم نیست . مهم محتوایش است که داشت فضای حاکم را در کشوری مدعی ( که کم است حاجی ! پرچم دار و خط نگه دار جبهه مبارزه در راستای نیل به ) حقوق بشر ، بررسی می کرد . صحنه های برخورد های لطیف پلیس ایالات متحده با معترضان به نظام سرمایه داری ! و حتی برخورد هایی هم راستا با اصل حمایت از خبرنگاران ! ( همراه با اهدای کارت طلای پنج ستاره ).
شرح بیشتر : مشروح آنکه ساندیس خوران محترم نظام کاپیتالیستی و مردان اِن وای پی دی ( New York Police Department ) برای این که معترضان محترم را از دزدان قاچاق چی تصفیه کنند ، چند نفری ( به سبک برره ای ها ) می پریدند روی یک بنده خدایی ( احتمالا همان دزدِ قاچاق چیِ مغتششِ .... ) . یک پیر مردی را دیدم که بنده خدا را کشیدند ، روی زمین و بردندش . این یکی را خودم هم دلم لرزید ، دو دختر معترض بودند که داشتند گریه می کردند و دستهاشان را مانند کور ها جلوی صورتشان گرفته بودند تا به دیوار نخوردند . پلیس هم با آن تور های قرمزش دورشان گرفته بود که کسی یک هو نرود کمک این عناصرِ دزد . می گفتند اسپری فلفل اش اگر اصل باشد این طوری میشود ! ما نمی دانیم ...
نمی خواهم سیاه نمایی کنم و بگویم پلیس آمریکا یک سازمان کثیف است و ... نه . اما آماری که دارد از این ( به قول خودشان ) دپارتمان در می آید خودش سیاه نمایی است . کلیپ هایی که درز می کند و ... . خشونت در پلیس آمریکا دارد ( کمی تا قسمتی ) بیداد می کند . نژآد پرستی هم ایضا .
نگاه آخِر : حرف این بود که آقا جان یک خط مشیی را ترسیم می کنند ، اما پایش که می افتد همه جوره خلافش را عمل می کنند ! فکر کرده اید ، این همه که ریس جمهور ( اوباما ) و وزیر امور خارجه ( کلینتون ) درباره نفی خشونت در لیبی گفتند ، در سوریه می گویند ، چرا یک کلمه در باره خشونت وحشیانه ای که دارد در بحرین از سوی رفقا شان اعمال می شود حرف نمی زنند ؟ فکر نمی خواهد که ، اصلا از اولش هم معلوم بود ، این ها با انقلاب علیه منفعشان مخالفند . اصلا اگر عقلشان سالم باشد باید مخالف باشند . ( در سلامت عقلشان که شک داریم از کجا می فهمند این ها را خدا داند...) لیبی را هم وقتی مخالفان خوب پیشوری کردند و در معادلاتِ سرانِ غرب پیروزی شان حتمی بود ، سران با خود گفتند که بیایید یک طرحی تصویب کنیم بزنیم به لیبی ، هم کلی حال می دهد هم این که کلی نفت دارد . بعد از تماشای ترکیدن یک هویی ساختمان ها و زیر بناهای لیبی ، دور هم چند تا چاه نفت می زنیم به بدن ... آی حال می دهد ... ( یک چیزی تو مایه های سه هزار ملیارد تومان خودمان است – با کم و زیادش - )
آی گفتی ... سه هزار ملیارد تومان ...پیامک هایش را که بخوانی تازه عمق فاجعه را می توانی حس کنی که دارد می سوزد ...
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
پیش نوشت :
ایده ی محتوای نهمین ارسال این سراچه ، بعد از دیدن فیلم سینمایی جدایی نادر از سیمین ، به ذهنم خطور کرد .
هر چند قبل تر ها در باره اش زیاد فکر کرده بودم . اما فرصتی نشده بود تا آن را مکتوب یا مدون کنم .
این جمله آخرم را یک بار دیگر که خواندم ، دیدم شبیه جملات آن نویسندگان قهار و صاحب نظران بی مثال است . که بعد از مدتی نظری از نظرات گهر بارشان را به جامعه بشریت هدیه می دهند .
اما این نگاشته ما از آن دسته نیست ! قبل تر ها بسیاری از فلاسفه و اهالی عقل بر آن حاشیه زده اند یا اصلا در آن صاحب مکتب اند . حال اما ما می خواهیم لختی بر ایده های بزرگان اسکی کنیم . تا شاید از درگاه ما قسمتی از خلق خدا ببینند و بخوانند ....
ارزش ... ارزش مند ... خوب ... عالی ... محبوب و.... این ها کلماتی هستند که روزانه در توصیف پدیده های مختلف می شنویم شان . ما در نظر ابتدایی به هر آنچه راضی مان کند و در دل از وقوع ( یا وجود ) آن خرسند باشیم ، می گوییم «خوب» . همین لفظ «خوب» هنگامی که در علم فلسفه بحث می شود از آن با عنوان « ارزش » یاد می کنند .
کلمه « ارزش » در موارد مختلف و معانی مختلف بکار می رود . اما وجه مشترک همه این معانی عناصر « مقایسه » ، « سنجش » و « مطلوبیت » است . تفاوت این معانی ، صرفا در قیود خاصی است که به آن ها زده می شود . مثلا ارزش هنری ، ارزش معنوی ، ارزش مادی و ...
یکی از مباحث مهم در میدان مباحثات فلسفی ، بحث در باره نسبت ارزش و واقعیت است . لازم است سه اندیشه متفاوت در این باره را متذکر شوم :
1- عینیت ارزش و واقعیت : همه آنچه ما آن را ارزش می خوانیم ، مثال خارجی دارد و به یک امر یا موجود یا ... خارجی مربوط می شود . حتی بر خی معتقد اند که ارزش های اخلاقی مانند «خوبی» ، «بدی» و ... هم ما بازای خارجی دارند .
2- جدایی ارزش ها از واقعیات : ارزش به طور مطلق از واقعیت جداست . ارزش ها به طور کلی بر می گردند به سلایق و احساسات افراد و شاید از دید یک نفر ، امری ، ارزش ، و از دید دیگری ، همان امر ، ضد ارزش باشد . نتیجه آن که همه ارزش ها و ضد ارزش ها بسته به قرار داد های اجتماعی ، یا حتی فردی اند .
3- ارزش ها مفاهیمی فلسفی اند : ارزش ها هرچند ما بازای خارجی ندارند ، دارای منشاء خارجی اند .
ارزش های فلسفی از تلائم و تناسب میان دو امر خارجی و واقعی ، به دست می آیند . مانند عمل اختیاری انسان و کمال حقیقی او . اعمال اختیاری انسان همه در کمال حقیقی او موثر اند . برخی انسان را به کمال حقیقی ، نزدیک و برخی دور می کنند .
این اندیشه به نوعی است ، که حتی عده ای از زیبایی شناسان هم ارزش های زیبایی شناختی را از نوع فلسفی می دانند . یعنی این که زیبا بودن یا زشت بودن یم اثر هنری نه فقط تابع سلیقه افراد ، که متناسب با واقعیت و ماهیت آن اثر هنری است . البته نه عین آن اثر .
امری که پذیرفتن آن در نگاه اول اندکی دشوار است .
البته برخی می گویند ، «خب حالا این همه را گفتید ، چرا یک چیزی این جا ارزش است و در عین حال ، مثلا در آمریکا ضد ارزش ؟ آیا این ناشی از اختلاف سلایق نیست ؟ و آیا با این وجود نظر شما ( همان نگاه سوم به مساله ارزش ) باز هم صحیح است ؟ »
این دسته از افراد باید بدانند که این اختلاف نظرات ممکن است ناشی از تفاوت ( یا کاستی ) در باور های ناظر به واقع یا در تشخیص مصادیق باشد . مثلا همه به بد و ضد ارزش بودن ظلم واقفیم ، اما این که اتفاق مورد بحث ظلم است یا نیست شاید محل اختلاف باشد . وجود اختلاف در ارزش ها را وقتی می توان ناشی از جدایی ارزش از واقعیت دانست ، که اثبات شود ، اگر همه مردم دنیا تعلیم داده شود و یک نوع تفکر کنند ( حالا هر نوعی - که البته تفکر و اندیشه اسلامی بهترین و قوی ترین اندیشه ها است - ) آیا باز هم این اختلاف در ارزش ها وجود دارد ؟
کلمات کلیدی:
داشتم کتاب می خواندم . منِ اوی امیرخانی را .
کلاً نگاهش را قبول ندارم ، نه اینکه به خاطر حرف های تازه اش باشد ، نه ، از قبل تر ها هم این طور بودم ... شاید هم به خاطر حرف های تازه اش باشد ... معلوم نیست ... گاهی وقت ها آدم حال خودش را نمی فهمد ...
آدم وقتی فکر می کند یک نفر عقیده اش فلان جور است ، دیگر همه ی آنچه را که او می گوید ، می نویسد ، می سازد و ... در طول همان عقیده می بیند . این جاست که باید کلام مولی را دید و شنید ... و صد البت باید طوری خواندش و در مخیله گنجاندش که گویی صد سال است که عقیده ای این چنین داری . متعصبِ متعصب ...
کلام مولی را می گفتم ، «لا تنظر الی من قال ، انظر الی ما قال » شاید عربی اش را دست و پا شکسته گفته باشم . فارسی اش را که بلدم ... « نگاه کن چه می گوید ، نه اینکه که می گوید » انگار فارسی اش را هم خیلی خوب و دل چسب نگفتم ...
همین است ها ! اصلا می خواستم از اول در باره همین بنویسم . وسط خواندن نِبِشته های امیرخانی بودم که دلم خواست بنویسم ، می دانی چرا ؟
چون دلِ گرفته دلش می خواهد که خودش را خالی کند ، حالا به هر نحوی ، چه مثل مریم که بودم نقاشی دست می گیرد خودش را خالی کند ، چه مثل علی که خسارت می زند به درخت و دیوار و اعصاب همه ، چه مثل منِ ذاتاً پر مصرفِ فعلا بی مصرف ...که ته عملش و گنده ی افتخاراتش داشتن یک وبلاگ زپرتی است ! که آن را درش درست و درمان نمی نویسد ! بی خیال این حرف ها می خواستم چیز دیگری بنویسم . می بینی چقدر حرف در حرف می آید ! این هم از مضرّات آماتور بودن است ها ... حواست باشد اخوی ، یا آبجی . شمایی که شاید چند وقت بعد تر این نوشته را بخوانی ! چون که می دانم حالا ها ، این را نمی گذارم توی آن وبلاگم که می خواهم در آن بگذارمش ! ( بی خیال این را خودم هم نفهمیدم چه نوشتم ).
این ها را همه نوشتم چون آمد . اما از الان همه حرفم شروع می شود .
بزرگتر ها گفته اند .... البته شاید هم نگفته باشند و من از جای دیگری شنیده باشم ، فرقش چیست ؟ مهم این است که به نظر من حرف حق است . ( آی که همه حرفم در باره این حرف حق و نفس حق است .)
« نفس حق » را می گویم ! قدیمی ها می گفتند : ( پس بزرگتر های مان ، می گفتند ، اگر هم از جای دیگر شنیده باشم باز بزرگتر هایما که گفته اند . پس همان درست است ! بزرگترهایمان می گفتند و می گویند :)
« فلانی نفسش حق است ...»
می خواهم بگویم آقا جان هزاری هم که بخواهی در راستای تعالی امت اسلام و ایران اسلامی و جامعه اسلامی قدم برداری ، اگر کارت درست نباشد عین شنا کرد خلاف جریان آب است . خلاف جریان آب منظورم جامعه و این حرف ها نیست . منظورم آن «کارَت » است ! کارت باید درست باشد و الا حرفت به گوش هر که برود ، هزاری هم که اثر گذار باشد ، فایده ندارد. امیر خانی که هیچ ، شجاعی هم که هیچ ، کَمَثَل علامه حسن زاده و حافظ و سعدی هم مطلب بنویسی و اثر گذار باشد – در نگاه خودت - ، باز هم فایده ندارد . یعنی اثر نمی گذارد . بعله دیگر ! مطلب اثر گذارت اثرگذار نیست . این مطلبت که به این قشنگی نوشتی و هزار تاهم کنایه و تمثیل و سایر آداب هنر ورزی ادب مندی (!) درش به کار برده ای در اخلاق هیچ کسی موثر نیست ! نمی گویم هیچی ها ، می گویم آن اثری را که تو میخواهی نمی گذارد آن اثری را بالقوه در خودش دارد بالفعل نمی شود و...
مخلص کلام ، آقا جان می دانی چرا اگر پنج شش جلسه نشستی پای منبر حاج آقا معمار یا آیت الله ناصری یا آیت الله مصباح یا ... کلا از این رو به آن رو می شوی ؟اصلا پنج شش جلسه نمی خواهد از همان جلسه اول می گویی من دیگر کارم را فلان می کنم ، بهمان می کنم ، زندگی ام را وقف اسلام می کنم و ...
می دانی چرا ، اصلا قسمتت نمی شود بروی پای منبرشان ؟ ( منظورم پا منبری ثابت است )
می خواهم بگویم این ها به خاطر این است که دلت پاک نیست ، پاکی دل هم فقط به سادگی و بی شیله پیله بودن نیست ، به کناه نکردن است . بهتر که بخواهی بگویم ، به اطاعت کردن خداست . اصلا خدا یک چیزی می دانسته که گفته این جور کنید ، آن جور بروید و...
یک حرف را تو که بزنی یک اثر دارد ( مثلا مثل استامینوفن می ماند ) آیت الله ناصری که بزند یک اثر دیگر دارد ! (اصلا نوش دارو است ...)
تازه جالب می دانی چیست ؟
این که من خودم هم از آن هایم که دو ریال حرفم نمی ارزد . بعد می آیم می نویسم ! می نویم که بیایید دل هایمان را پاک کنیم ، می نویسم که «القلب حرم الله ، فلا تسکن فی حرم اللهِ غیر الله » ( تازه اگر درست نوشته باشمش ) . همین دیگر مشکل این جاست من خودم دقیقا دارم از لالایی حرف می زنم که باید با آن بخوابم !
آی ناز نفست که گفتی « تو که لالایی می دانی از چنین بی خوابی به سرت زده است و ..»
اما یک حرف آخر ، این همه که نوشتم به هیچ وجه نمی خواستم بگویم امثال من ها ننویسند و تلاش نکند ها ! می خواهم بگویم برای اینکه کارمان بیشتر از دو ریال بیارزد باید دلمان را هم سفید کنیم ، باید روی مان سفید باشد ، سیاه نباشد ، باید زیبا تر باشد ، اخلاقمان ...
علی علی
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
و چقدر دلم می خواهد
بودن در میان ابر ها را
تجربه کنم ...
ابر هایی
از همه زمینیان
به خدا
نزدیک تر ...
می خواهم پرنده ای باشم
بال بگشایم
و در پهنه بی پایان آسمان
به سوی خورشید پرواز کنم...
آروزیی دارم
آرزو دارم ، مهر
آرزو دارم عشق
و پریدن از سر صخره صبر
و پریدن با عشق
و دویدن با مهر
تا همان صخره صبر
...
پی نوشت : این شعر را امروز بین یاد داشت های همراهم پیدا کردم ، شاعرش را نمی دانم کیست ، اگر خوب بود فکر کنید خودم هستم و اگر هم مورد پسند نبود ، حتما کس دیگری سروده است ...
کلمات کلیدی:
بسم الله الغافر الذنب الکبیر ...
... ، خواستم اندکی از امیرالمومنین بنویسم ، به مناسبت نزدیک شدنمان به ایام ضربت خوردن شان .
اما نمی شود ...
روحت که کوچک باشد ، بر دلت مهر می زنند ... مهر هم که نزنند ، کوچک تر از آنی که در باره بزرگواری ها بنویسی .
یک چیز را اما می دانم و مطمئنم ... هر قدر هم که کوچک باشی ، یا نه بد تر، سر تا پایت را گناه گرفته باشد ، روی از اهل بیت نباید بگردانی ! ... باید همیشه در خانه آن ها را بزنی ...
از یک ماه فرصتی که داشتیم یک سوم اش مانده است . و گفته اند ، هر کس در این یک ماه بخشیده نشود ، برود تا روز عرفه ، یا رمضان بعدی ...
... رحیما ! مپسند که سنگینی بار گناهان عدیده ام را – که تو خود شمارشان بهتر از من می دانی – تا رمضان بعدی و یا حتی تا روز عرفه بر دوش کشم ...
ببخشای ما را ...
به حق قرآنت و به حق برحق اولیائت و دوستانت و به آبروی ایشان ...
در گذر از ما ...
کلمات کلیدی: